داستان کودکانه | داستان کودکانه صوتی برای خواب
داستان کودکانه | قصه شب صوتی، بابابزرگ نجار
سایت ترین تاپ، هر شب داستان کودکانه صوتی برای فرزندان دوست داشتنی شما خواهد گذاشت، تا فرزند دلبندتان خواب آرامی داشته باشد.

پر بازدید
داستان کودکانه صوتی یک روش عالی برای یاد دادن کارهای آموزنده به فرزندانتان است. داستان کودکانه صوتی به شما کمک میکند که خواب راحت تری را به فرزندانتان هدیه دهید. در مواقعی که سرتان بسیار شلوغ است و کودکتان بسیار بهانه گیر داستان کودکانه صوتی به داد شما میرسد. همینطور باید به این مسئله اشاره کرد که داستان های صوتی به قدرت شنیداری کودکتان کمک میکند.
فایل صوتی داستان کودکانه، بابا بزرگ نجار :
موضوع داستان کودکانه امشب:
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود دختری بود که با خانوادش تو یه شهر کوچیک زندگی می کردند. اونا یه خونه خیلی بزرگ داشتند. با یه حیاط درندشت. تو این حیاط دو تا باغچه بزرگ بود که درختهای زیادی داست. درخت زردآلو داشت. درخت گیلاس داشت. تازه دور تا دور هر کدوم از این باغچه ها پر بود از شمعدونی های رنگارنگ. حالا کی اینها رو کاشته بود. پدربزرگ دختر.
پدر بزرگ نجار بود. هر روز صبح می رفت سرکار . ظهر می اومد غذا می خورد. بعد دوباره می رفت سر کار و نزدیک غروب بر می گشت. وقتی بر می گشت یه میوه ای . یه چایی و یا یه چیز کوچیک به عنوان عصرونه می خورد و با دختر می رفت توی حیاط. اول برگهایی که روی زمین ریخته بود رو جمع می کردند و بعد برگهایی که زردشده بود و فکر می کردند که بدرد نمی خوره رو می چیدند. بعد هم یه آب کوچولو به درختها و گلها می دادند و بعد می اومدند خونه. اونها خیلی این ساعت ها رو دوست داشتند. چون توی این زمان با همدیگه کلی وقت می گذرونند و به هم جک می گفتند و شکلک در می آوردندو گاهی موقع ها گرگم به هوا بازی می کردند و خلاصه به اونها خیلی خوش می گذشت و اونها هر روز صبح منتظر این بودند و به امید این از خواب بیدار می شدند تا زود کاراشون رو بکنند و عصر بیان با هم بازی کنند.
بچه ها اونروز از صبح دختر خیلی حوصلش سر رفته بود و فکر می کرد که همه کاراش تکراری شده . بازی کردن با عروسکهاش . تلویزیون دیدن و هیچ چیزی نبود که اون رو اون لحظه خوشحال کنه.
ارسال نظر