داستان کودکانه | داستان کودکانه صوتی برای خواب
داستان کودکانه | قصه شب صوتی، آهو و یوزپلنگ
سایت ترین تاپ، هر شب داستان کودکانه صوتی برای فرزندان دوست داشتنی شما خواهد گذاشت، تا فرزند دلبندتان خواب آرامی داشته باشد.

پر بازدید
- چه ویژگی در خانم ها از نظر مردان جذاب است؟! |جذاب بودن را یاد بگیرید!
- + روش تهیه موهیتو نعنا به سبک کافی شاپ ها + فیلم آموزشی
- + روزی 7 تا بادام درختی بخور تا هیچوقت مریض نشی | خواص بادام درختی
- + این غذا ها رو خیلی فوری با نان لواش آماده کن | طرز تهیه یک غذای ساده و خوشمزه!
- + با این ترفند ساده تمام پسوردهای گوشی موبایل رو برگردون
داستان کودکانه صوتی یک روش عالی برای یاد دادن کارهای آموزنده به فرزندانتان است. داستان کودکانه صوتی به شما کمک میکند که خواب راحت تری را به فرزندانتان هدیه دهید. در مواقعی که سرتان بسیار شلوغ است و کودکتان بسیار بهانه گیر داستان کودکانه صوتی به داد شما میرسد. همینطور باید به این مسئله اشاره کرد که داستان های صوتی به قدرت شنیداری کودکتان کمک میکند.
فایل صوتی داستان کودکانه، آهو و یوزپلنگ:
موضوع داستان کودکانه امشب:
روزی آهویی کنار رودخونه قدم میزد از اونجا خیلی خوشش اومد، با خودش گفت: تا کی سرگردون باشم بهتر همینجا خونه ای بسازم و راحت زندگی کنم.
اون رفت که وسایل بیاره و خونشو بسازه. یوز پلنگ هم که از همون اطزاف میگذشت دنبال جایی میگشت که واسه خودش خونه ای بسازه چشمش به همون زمین افتاد. با خودش گفت: به به از این بهتر نمیشه، خونمو همینجا میسازم. اونم مشغول شد و با چنگالش بوته های خار کند و زمین صاف کرد. روز بعد وقتی آهو اومد ، دید زمینش از خار و خاشاک پاک شده، پس خودش از خداوند شکر کرد و گفت: چه بهتر حالا دیوار خانه ام را میسازم.
فردای آن روز وقتی یوزپلنگ اومد دید یک دیوار خونش ساخته شده با خودش گفت:
خدایا متشکرم که کمکم کردی و با خوشحالی دیوار بعدی رو ساخت. روزها گذشت یوزپلنگ و آهو بی خبر از هم خونه ساختن و تمام کردن. شب که شد توی اتاق آهو و توی اتاق دیگه یوزپلنگ خوابید، فردا صبح یک دفعه چشمشون بهم افتاد، با تعجب همدیگر رو نگاه کردن یوزپلنگ پرسید: توی خونه ی من چکار میکنی، آهو با ناراحتی گفت:
خونه ی تو
وا چه حرفا ، چند روزه که زحمت کشیدم که این خونه رو ساختم.
یوزپلنگ گفت: خب منم همینطور.
آهو گفت: آها، پس تو بودی که به من کمک کردی، درسته، پس تو زمین صاف کرده بودی، یعنی این همه مدت ما باهم داشتیم این خونه رو میساختیم!!!
بعد هردو خندیدن و باهم دوست شدن، تو اون خونه باهم شریک باشند و کنار هم زندگی کنند.
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید...
ارسال نظر