شناسه خبر: ۲۱۴۹
لینک کوتاه کپی شد

افسانه های ایرانی | افسانه های ایرانی جالب

داستان عجیب عشق «مینا و پلنگ» | افسانه های ایرانی کمتر شناخته شده!

نزدیک به صد سال پیش دختری به نام مینا در روستای کندلوس (استان مازندران) زندگی می کرد. برای اینکه ادامه یکی از زیباترین افسانه های ایرانی رو بخونید با ما همراه باشید.

افسانه های ایرانی

پر بازدید

گوشه و کنار ایران زیبای ما پر از افسانه و داستان های محلی است که هر کدام قصه خاصی را از دل مردم محلی روایت می کنند. افسانه های ایرانی تا چند دهه پیش بین مردم به خصوص مردمان محلی بسیار رواج داشته است. هنوز هم این افسانه های ایرانی شاید برای پدر و مادر ها خاطرات و قصه های دوران کودکی را زنده کند. ما در ادامه داستان یکی از زیباترین افسانه های ایرانی یعنی افسانه «مینا و پلنگ» را بازگو می کنیم.

افسانه زیبای مینا و پلنگ

نزدیک به صد سال پیش، دختر یتیمی به نام مینا در روستای کندلوس (در استان مازندران) تنها زندگی می کرد. مینا زیبا و خوش صدا بود و چشم هایی به سرخی یاقوت داشت که شبیه چشم های گرگ بود. به همین دلیل به او مینای گرگ چشم یا «وِرگ چشم» می گفتند.

وقتی مینا برای جمع کردن چوب به جنگل می رفت، برای اینکه از تنهایی نترسد همیشه آواز می خواند. روزی پلنگی در جنگل صدای زیبای مینا را شنید. رد پای او را بو کرد و به خانه اش رسید. پلنگ که عاشق صدای مینا شده بود، هر شب به خانه اش می رفت و روی پشت بام می نشست.

یک شب مینا صدایی از پشت بام شنید. از نردبان بالا رفت و با دیدن پلنگ بیهوش شد. وقتی به هوش آمد فهمید که پلنگ با او کاری ندارد. کم کم دوستی بین مینا و پلنگ شکل گرفت و پلنگ همیشه همراه مینا بود. اهالی روستا نیز این را فهمیده بودند و با این که از پلنگ می ترسیدند اما او را نمی کشتند. داستان عشق مینا و پلنگ همه جا پیچیده بود.

براتون پیش اومده توی خواب «بختک» بیفته روتون؟| افسانه های ایرانی که کمتر کسی میشناسه!

افسانه مینا و پلنگ

چرا میگن خواب زن چپه؟ | ریشه اصطلاح «خواب زن چپه»

یک شب پلنگ به خانه مینا آمد ولی مینا را برای شرکت در یک جشن عروسی به روستای نیچکوه برده بودند. پلنگ ردپای مینا را بو کرد و به روستای نیچکوه رسید. اهالی نیچکوه با دیدن پلنگ ترسیدند و با تفنگ او را زخمی کردند. پلنگ به داخل جنگل دوید و دیگر به خانه مینا نیامد.

کسی نمی دانست که او مرده است یا زنده. مینا بسیار غمگین بود و هر روز عزاداری می کرد. در نهایت، در یکی از روزهای بهار برای پیدا کردن پلنگ به داخل جنگل مه آلود رفت و دیگر کسی مینا را پیدا نکرد.

کوچه مینا

اهالی روستای کندلوس خانه مینا را در روستا به همان شکل قدیم نگه داشته اند. داستان عشق مینا و پلنگ هنوز هم در مازندران با روایت های مختلف تعریف می شود.

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر